گرامي باد خاطره كلآوس فون اشتافنبرگ، شهيد راه آزادي آلمان

امتیاز کاربران
ضعیفعالی 
دسته: مقالات
بازدید: 2587

زماني كه به اشتافنيرگ  پيشنهاد شد كه مأموريت كشتن هيتلرو سران نازيها را به عهده بگيرد او بر سر دوراهي سختي قرار گرفت. با خود چنين  مي انديشيد: اگر او موفق به كشتن «پيشوا» شود، حتما  از او به عنوان يك قهرمان ياد خواهد شد  ولي اگر موفق به كشتن او نشود  و حكومت هيتلر براريكه  قدرت باقي  بماند  به اين صورت  از او به عنوان خائن در تاريخ آلمان ياد خواهد شد. او مي دانست كه در صورت ناموقق بودن نقشه كشتن هيتلر و سران نازيها نه تنها او و همه اعضاي گروه مقاومتشان در ارتش بلكه   تمامي اعضاي خانواده و فامليش نيز در معرض انتقام حكومت هيتلر قرار خواهند گرفت.

 

 

اشتافبرگ در نهايت راهي را انتخاب كرد كه وجدانش اورا به آن سمت فرا مي خواند: او تصميم گرفت كه شخصا هيتلر و ديگر سران حكومت نازيهارا به بكشد و آلمان را از شر حكومت سياه آانها   راحت كند. او  سپس چنين نوشت:

زمان آن فرا رسيده كه كاري عليه اين حكومت صورت گيرد. اما انسان بايد قبل از آن، از اين فكر عبور كند  كه شايد  از او بعد از اين به عنوان يك خائن در تاريخ آلمان ياد شود. ولي اگر او عمل نكردن  را انتخاب كند  او به وجدان خود خيانت كرده است...

 

كلآوس در 15 نوامبر 1907  در  يتينگن  در نزديكي شهر اولمUlm در جنوب آلمان متولد شد. او از يك خانواده اشرافي بود. جواني را در شهر اشتوتگارت سپري ساخت. او علاقه زيادي به ادبيات داشت ولي براي خدمت به وطن وارد ارتش شد.

او در سال 1926  وارد ارتش شد.  در سال 1930 به عنوان ستوان از دانشكده نظامي به معدل بالايي فارغ‌آلتحصيل شد. در انتخابات سال 1932 او به طرفداري از هيتلر برخاست. او يكي از مربيان ارتش حزب  هيتلر بود كه حدود 4 ميليون نفر عضو داشت،

در سال 1933 با  نينا  فرايين  ازدواج كرد.

با شروع جنگ جهاني او در گردان تانك در تهاجم به لهستان  شركت داشت، در همين سال آموزش ستاد  را در برلين گذارند. در سال 1940 در حمله به فرانسه شركت داشت و به شدت از هيتلر حمايت مي كرد.

با شروع جنگ عليه روسيه  در سال 1941و پخش خبر كشتار يهوديان توسط اس. اس  او  به جبهه مخالفان حكومت هيتلري پيوست( قبل از شكست استالينگرد او به جبهه مقاومت در ارتش پيوسته بود).  آنها   حكومت فاشيستها را در آلمان  ضد منافع ملي كشور و مردم آلمان  ارزيابي مي كردند و به دنبال اجراي طرح يك كودتا بودند. آنها براي شكل حكومت اينده به نتيجه مشخصي  دست پيدا نكرده بودند ولي همه در جهت تحقق يافتن  سرنگوني متحد شده بودند. اشتافنبرگ خوب مي دانست كه با توجه به قدرتي كه  سازمان امنيت آلمان دارد تنها جاي ممكن جهت  تشكيل واحد مقاومت،  در   ارتش است.  جايي كه سازمان امنيت هيتلر از نفوذ كمتري برخوردار بود. نيروهاي مقاومت در درون ارتش سعي داشتند جلوي سياست تجاوزكارانه هيتلر مانع ايجاد نمايند.  او در آوريل 1943 در جبهه جنگ دچار جراحات سخت شد و يك چشم و يك  دست خود را از دست داد.

بعد از اين تاريخ بود كه او در تصميمي كه براي از بين بردن شخص هيتلرو ديگر سران حكومت هيتلري گرفته بود پاي فشرد.  او به دوستانش مي گفت« بايد از خوار شدن بيشتر آلمان جلوگيري كنيم». بعد از بهبودي، در برلين به نيروهاي مخفي  مقاومت وصل شد.  اين نيروها حول سپهبد  فريدريش  اولبرشت  و سرتيپ هينينگ  ترسكف  جمع شده بودند. طرح عمليات توسط  ژنرال  اولبرشت و سرهنگ ريتر مرس و سرتيپ هينينگ  و اشتافنبرگ  ريخته شد. آنها تصميم گرفتند كه بعد از كشته شدن هيتلر بلافاصله دستگاه سركوبي هتيلر را منهدم نمايند و ارتش اداره امور را در كشور به دست گيرد.

اشتافنبرگ  طبق طرح به عنوان افسر مقر ستاد هيتلر انتخاب شد. براي اجراي طرح ژنرال  گوردلر و ژنرال  بك به او كمك مي كردند و توسط آنها نيروهاي مقاومت ارتش به نيروهاي مقاومت مردمي به رهبري  يوليوس لبر  وصل شدند.ابتدا در تاريخ  15 ژوئيه 1944 اشتافنبرگ سعي كرد كه ديكتاتور  را  به قتل برساند ولي چون هميلر و كورينگ كه به عنوان جانشينان هيتلر محسوب مي شدند  در محل حضور نداشتند او  از اجراي  طرح خودداري كرد.

يكبار ديگر در 18 ژوئيه  فرصت كشتن هيتلر از دست رفت.

در تاريخ 20 ژوئيه  ابتدا  به همراه دستيار خود ورنر هفتن  به محل ستاد هيتلر در ولفزشانزه  رفت.  او به علت سفر موسوليني فرصت كرد كه فقط يكي از بمبها را آماده انفجار كند. و سپس حين جلسه  محل را ترك كرد.

 ساعت 12.22 بمب در سالن نشست هيتلر منفجر شد.  ولي هيتلر  جان به در برد.

اشتافنبرگ از زنده ماندن هيتلر خبر نداشت  و اعلام كرد كه هيتلر كشته شده است. عصر آنروز اعلام شد كه هيتلر زنده است.

ساعت 22.30  اكثر افسران شركت كننده در طرح كشتن هتيلر دستگير شدند و طبق دستور ژنرال فورم  چند ساعت بعد اعدام گريدند. طي آن شب و چند شب بعد از آن قريب 200 نفر دستگير و اعدام شدند.

آخرين جمله اشتافنبرگ در مقابل جوخه اعدام اين بود: زنده باد آلمان

روز بعد اجساد با لباس در قبرستان  التن  ست وماتبوس  دفن شدند ولي به دستور هيملر اجساد بيرون آورده شده و سپس به آنش كشيده مي شوند. خاكسر باقي مانده آنها به دست باد سپرده مي شود كه هيچ نشاني از آنها باقي نمانده باشد.

بلافاصله طبق دستور هيملر اعضاي خانواده تمامي اعدام شدگان دستگير مي شوند. ابتدا  اس. اس قصد داشت همه را اعدام كند ولي هيملر از اين تصميم  خود كوتاه مي ايد.

همسر  اشتافنبرگ كه فرزند پنجم خودرا حامله بوده  به همراه پسر بزرگ او راهي بازداشتگاه  مي شوند و نينا فرزند خود را در بازداشتگاه به دنيا مي آورد، 3 فرزند ديگر اشتافنبرگ نيز با تغيير اسم فاملييشان تحويل خانواده هاي  هوادار نازيها مي شوند.

در مورد عمل اشتافنبرگ  و عمل كشتن هيتلر در آلمان صحبتهاي مختلفي مي شود. كساني آنها را قهرمان و كساني خائن مي ناميدند. اكثرا در مورد اين عمل سكوت مي شد تا اينكه در مراسم شصتمين سالگرد 20 ژوئيه طبق مراسم بسيار پا شكوهي  هورست كوهلر ، آنها را قهرمان ناميد ، كوهلر  در اين  مراسم  در مقابل اعضا و وابستگان باقي مانده از نيروهاي مقاومت ضد هيتلري  در آلمان چنين گفت:

 شما به طور مستيقيم  يا غير مستقيم با واقعه 20 ژوئيه سروكار داشتيد.  شما يا خودتان عضو مقاومت عليه هيتلر بوديد  يا اعضاي خانواده‌تان يكي از نيروهاي مقاومت بوده است. كساني كه در سياهترين دوران آلمان  با نداي وجدان خود عمل كردند.ما براي ارج گذاري اين عمل بزرگ توسط اين زنان و مردان در روز 20 ژوئيه گردهم آمده ايم. براي من مشكل است كه كلمات درستي را پيدا كنم كه  گويا باشند. خيلي از شما  و هم‌چنين اعضاي خانوادتان  شرايط سختي را تحمل كرده ايد.

مايلم در ابتداي صحبت بطور واضح بگويم  كه زنان و مردان  20 ژوئيه  ميهن پرست  بودند. آنها تمامي  اعمال  قهرمانانه ‌يي  را كه انجام دادند  خطراتي  را كه به جان خريدند  براي سعادت و براي آلمان بوده است.  براي اينكه احترام كشورمان حفظ شود و  براي آينده‌يي بهتر.  براي همين تأكيد مي كنم  و تشكر همه ملت آلمان را به خاطر شجاعت و وجدان اين  رزمندگان  از آنان ابراز مي دارم...

20 ژوئيه  يك تاريخ  پر ارج و قيمت  براي تاريخ ملت آلمان است. نه فقط از اين جهت كه اگر سوءقصد موفق مي شد جان چندين ميليون انسان حفظ مي شد. كساني كه از آن تاريخ تا زمان پايان جنگ كشته شدند بلكه  آنها نشان دادند كه در آلمان كسي تحمل ديكتاتوري  و وحشيگري و جنايت‌كاري و كشتار مردم  را ندارد.

.. چه چيزي براي ما آنها به عنوان ارثيه از خود باقي گذاشته‌اند؟ آنها در مورد اين صحبت مي كردند كه عدالت بايد برقرار شود و من مي گويم  اين حرف بسيار زيبايي است  ولي نبايد فراموش كنيم كه  كه هنوز در بعضي از قسمتهاي اين جهان  جاهايي يافت مي شوند كه عدالت در آنجا بر قرار نيست.

من اعتقاد دارم  در مورد 20 ژوئيه و مسائل ناشي از مقاومت  كه همه اينها ما را موظف مي كند كه  قبل از هر چيز ديگر ، تك تك ما براي آزادي جمعي تلاش كنيم  و فعاليت كينم همچنان كه در متن سرود ملي ما آمده است  براي اتحاد  براي آزادي و  عدالت...

گررهارد شرودر صدر اعظم وقت آلمان نيز  كه از نظر طبقاتي  و قشربندي اجتماعي  بيشتر دولتش دولت چپ ميانه  در آلمان را نمايندگي مي كرد و  بيشترين مخالفتها با عمل اشتافنبرگ  - به علت شكل عمليات كه با بمب گذاري بوده – در اين اقشار تا آن زمان بوده ، در مورد 20 ژوئيه در مراسم رسمي  بزرگداشت آن چنين مي گويد:

 در حياط ساختمان  بند لر بلوش در جايي كه  60 سال پيش  اشتافنبرگ و يارانش  به جرم خيانت به كشور  تيرباران شدند به شما مي گويم:

ما امروز ياد زنان و مردان شجاعي  را به خاطر مي آوريم   كه در مقابل سلطه مستبدانه سوسياليستهاي ملي در آلمان  مقاومت  كردند. اغلب كساني كه در 60 سال پيش به عزم  سرنگون ساختند رژيم هيتلر بر پا خاستند ، تيرباران شدند. و بهاي آنرا با جان خود پرداختند.   آنها در همين حياط  تيرباران شدند و يا توسط دستگاه قضايي رژيم هيتلري كه بويي از عدالت نبرده بود محكوم به اعدام شدند.

تمامي آنها  براي عدالت و آزادي  و براي آينده يي بهتر براي آلمان  تلاش كردند و خودرا از زير اطاعت عمومي و جاري از حكومت بيرون آوردند و مقاومتي  قهرمانانه كردند.

بر خلاف نهضت مقاومت در هلند يا فرانسه   و ديگر كشورهاي اشغال شده  كه جريان عمومي و ملي مي توانست براي نهضت مقاومت نيرو جذب كند  در آلمان  نهضت مقاومت  مي بايستي  عليه حكومت خودش  بجنگند و البته كه اين كار مشكلي بود... همه ما مي دانيم كه پيروزي هيتلر  به معناي  سقوط  اخلاقي  آلمان محسوب مي شد.

افسراني مانند  اولبرشت و  اشتافنبرگ  و متس فون كورهايم و  بقيه بايستي  با انديشه‌يي كه خود را ملي گرايي مي ناميد  و يا « منافع ملي» بجنگند و اين كار بسيار مشكلي بود،

امروز  اروپا  دليل خوبي دارد كه اين تاريخ 20 ژوئيه را  به عنوان  يك علامت روشن  به سوي ارزشهاي  واقعي  اروپايي  درك كند و آن را ارج گذارد.

و حالا ما بعد از گذشت 60 سال  ما مي توانيم ميرات آنها را به نقظه بلوغ برسانيم  و ما  بايد در اين راه فعال باشيم  چون نبرد  براي آزادي  و حق و عليه سلطه مستبد  و متجاوز   كه تكيه به قهر دارد  يك اصل مهم  است و چيزي كه ما را در اروپا متحد مي سازد.

در ميان رزمدگان كساني بودند كه قبلا طرفدار رژيم سوسياليستهاي ملي بودند ولي بعدا  وقتي به جنايات آنها پي بردند درك كردند كه آلمان در چه راه اشتباهي حركت مي كند.

در 20 ژوئيه آلمان ديگري  متفاوت با آن چه  كه در ظاهر بود  خود را نشان داد و آن آلماني بود كه نمايندگان واقعيش  خود ر ا از چنبره سنتها خارج ساخته بودند  و عمل آنها فرمانده ديگري كه بالاتراز فرمانده كل قواي آن روز آلمان داشت و آن  وجدان فرد فرد آنها بود. به همين دليل امروز يك روز تاريخي  براي تاريخ آلمان محسوب مي شود و عمل آنها ميراتش پر ارزشي براي ما محسوب مي شود ، آنها تلاش كردند كه  ثابت كنند كه  اگر  انسان  سعي نمايد  كه كشورش  و انسانها را در مجموع  از شر يك ديكتاتوري نجات دهد ، اين عمل هيچ ربطي به خيانت ندارد...