جانِ جانانِ دل

جانِ جانانِ دل

 

اين فرياد ِ كيست

كه مرا آواز ميدهد

اين صداي حنجر كيست

كه از ژرفايي  دور و از ساحلي نزديك ميآيد

مرا ميخواند

مرا ميخواهد

مرا ميجويد

مرا مييابد

«مرا ميربايد»

و سوار بر بالهاي ابريشمي نور

 از خود پرواز ميدهد

 

 

اين كيست

از كدام تبار است

كه چو نسيم بر من ميوزد

و همه دريچه هاي قلبم را

 يك بهيك باز ميكند

و در رگانم جاري ميشود

 

اين شبنم  ز كدام چشمهسار است

كه بر تشنهدلِ من

رطوبت  عشق مينشاند

 و مرا از زمزمش  سيراب ميكند

و مرا

جان مرا

بر زورقِ آرزو

تا بينهايتِ دريايِ  محبت به خلق ميبرد

 

اين كدام طوفان است

كه مرا

بر بلندي ابرها

به مهماني نور

به ساحل خورشيد ميبرد

و از خاكسترم

دوباره

نهال عشق مي روياند

 

او آشناي جان

عزيزِ دل

جانِ جانان است

 

او آتشفشان عشق

گوهر بي بديلِ درياي معرفت

مرشد عاشقان

معلم نسل صدهزاران است

 

م. مشيري ( حميد ايراني)

16 شهريور 83

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

 

  

template Joomla