هماي اشرفي كنون به جان جانان رسيد
ببين! كه ستاره در ميان لاله ها دميد
زمان طلوع و تللو گوهران رسيد
سبد سبد در ميان آن همه جويهاي خون
مژده رسيدن زيبا سحرگاهان رسيد
ريكاردا هوش Ricarda Huch زني پيشرو
ريكاردا هوش Ricarda Huch زني پيشرو
در صحنة ادبيات زبان آلماني
ترجمه و تدوين: م. مشيري( رهنورد)
ريكاردا در18ژوئيه 1864 در شهر برانشوايك زاده شد . از كودكي او در زمينة برابري حقوق زنان افكار بلندي در سر داشت. بعد از اتمام دوره ابتدايي و متوسطة از آنجا كه در آلمان زنان اجازه رفتن به داشگاه را نداشتند او راهي سوئيس شد و در رشته فليسوفي و تاريخ بهعنوان اولين زن آلماني فارغ التحصيل شد. او تحت نام مستعار ريچارد هوگو اشعار و داستانهاي خودرا منتشر مي ساخت و هيچكس نمي دانست كه هويت واقعي كسي كه تحت عنوان هوگو مي نويسد يك زن است كه اراده كرده است كه سنتها را در هم شكند . براي اولين بار كتاب اشعار او در سال 1894 با اسم خودش منتشر شد. اولين كتاب سياسي – اجتماعي انتقادي او تحت نام « فاز پيروزي» در سال 1902 منتشرگرديد.
گرامي باد خاطره كلآوس فون اشتافنبرگ، شهيد راه آزادي آلمان
گرامي باد خاطره كلآوس فون اشتافنبرگ، شهيد راه آزادي آلمان
از چنگال فاشيسم هيتلري
زماني كه به اشتافنيرگ پيشنهاد شد كه مأموريت كشتن هيتلرو سران نازيها را به عهده بگيرد او بر سر دوراهي سختي قرار گرفت. با خود چنين مي انديشيد: اگر او موفق به كشتن «پيشوا» شود، حتما از او به عنوان يك قهرمان ياد خواهد شد ولي اگر موفق به كشتن او نشود و حكومت هيتلر براريكه قدرت باقي بماند به اين صورت از او به عنوان خائن در تاريخ آلمان ياد خواهد شد. او مي دانست كه در صورت ناموقق بودن نقشه كشتن هيتلر و سران نازيها نه تنها او و همه اعضاي گروه مقاومتشان در ارتش بلكه تمامي اعضاي خانواده و فامليش نيز در معرض انتقام حكومت هيتلر قرار خواهند گرفت.
به ياد ياران, قهرمانان شهيد قتل عامهاي تابستان سال 67
براي شهداي سرفراز بخون خفته خلق در تابستان سال 1367
آنان كه چو مشعل شبكوب در ظلام شب سوختند و در صحاري شب
نور راه شدند
.
خورشيد هاي تابان
در پرهون بسته پاس شب
ستاره هاي عاشق را
با داغ ظلام جهل و جنايت
در گلخنخانه دژخيم مي سوزاندند
و بر پرده جهل وتزويز
آنكارشان مي داشتند
تا در آسمان بي ستاره
سحر نشود
خورشيد ندمد
سلطه فاشيسم و آزمايش هنر و هنرمند
ضمن تشكر از دوستاني كه بعد از انتشار اين كتاب كه با همكاري دوست دانشمندم پرفسور ساندك در سال 1384 منتشر شد اينكار را مورد تشويق قرار دادند
بعد از انتشار سري دوم كتاب در سال 1388 هم اكنون آنرا براي استفاده هموطنان در داخل ايران در سايت مي گذارم
مقاومت عليه ديكتاتور در زماني كه تكامل اجتماعي پشت سيستم حكومت كننده درجا مي زند بر هر انساني -بخصوص اگر ادعاي هنرمند بودن را دارد- واجب است
م.مشيري
قسمت اول
مرداد 1389
به دنبال او
«به دنبال او»
سالها بود كه دنبالش ميگشت كه از او بپرسد كه راه درست چيست؟
هدف زندگيش شده بود يافتن او.
همه كارهايش را بر اساس اين تنظيم ميكرد كه در نهايت او را پيدا كند.
احساس ميكرد كه وقتي اورا پيدا كند همه مشكلاتش حل خواهد شد.
قسمت اول - سايه ها, روشن ها
پيشگفتار
از زمانيكه در جريان ماجراهايي كه يكي از آنها موضوع همين كتاب است قرار گرفتم، هميشه به دنبال فرصتي بودم كه بتوانم آنها را به صورت يك رومان بنويسم. دو چيز مانع نوشتنم بود: يكي انتخاب موضوع و ديگري داشتن زمان مناسب.
آخرين برگ كتاب
آخرين برگ كتاب
نوك قلم را در خوني كه روي ميز پاشيده بود كرد و آخرين جمله از كتابي قطور را نوشت. و قتي نقطه پاياني را مي گذاشت لبخندي از سر خرسندي كردو به كتاب نگاه كرد. آخرين جملهيي كه از زبانش جاري شد اين بود:
جز اين امكان نداشت. سر بر روي ميز گذاشت با خيالي راحت كه گويي باري بزرگ را از روي دوش برداشته آخرين نفس را كشيد و مرد.
حديث رفتنها و بودنها
وقتي ماهي برخلاف جريان آب شنا ميكند آيا به دنبال چيزي است؟
حديث رفتنها و بودنها
رفتم ، يافتم
برو!
هست
درنگ از چيست؟
خوشا
آنكه رفت
از خاكستر خويش
برجهيد
پا داد وپر باز كرد
خانة كوچك خود دادو
بر فراز همه قله هاي جهاني
از آشيانة سيمرغ
پرواز كرد